رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

رها عشق مامان وبابا

تاتا/تاتا

رها گلی خیلی دوست داری راه بیفتی... مدام دستت رو به دیوار,مبل؛میز و...میگیری ومیری جلو/غافل بشم رفتی قفسه کتاب بابارو ریختی به هم/خونه بابا بزرگ که میریم دوتا دستت رو میگیرن وآروم راه میبرن که تمرین کنی/صبح ها که میذاریمت خونه مادرجون زودتر از اینکه باهات خداحافظی کنم بامن بای بای میکنی/الهی فدات بشم که اینهمه میفهمی/روز سه شنبه که رفتیم اصفهان بابا ابی نیومد.ومن ورهای عزیزم با تاکسی رفتیم دیگه نزدیکیهای صفه داشتی غر وغر و ورجه وورجه و...خلاصه  خسته شده بودی که وقتی پیاده شدیم دایی جون مجید ووحید وراضی اومده بودن استقبالت و تو وقتی اونارو دیدی ........دست میزدی /ذوق میکردی و کلی خوشحال شدی و اونا هم دیگه ...منم که طبق معمول از وقتی ما...
18 خرداد 1392

نمکدون من

سلام/ رها خانم گل این روزها درگیر دندوناشه/خیلی اذیت میشی عزیز دلم وضمنا خواب وخوراکت خیلی کم شده/این ژله های مسکن هم که خانم دکتر داد چندان موثر نیست/ این هفته که رفتیم اصفهان مامانجون گفتن خیلی لاغر شدی!و برات قلم و...پختند اما نمیخوردی/ از اصفهان که رسیدیم خونه بابا مارو گذاشت ورفت مرغداری/منم سرگرم آشپزی شدم وحین کارم برات شعر میخوندم و میدیدمت اما از بالای اپن فقط صورتت رو میدیدم/وقتی اومدم بهت آب بدم ........... صحنه ای که میدیدم رو باور نمی کردم : جعبه شیرینی نون برنجی که دورش نوار بسته شده بود رو باز کرده بودی وتقریباتمومش رو خرد کرده و پخش اتاق و.....وقتی منو دیدی دست میزدی که تشویقت کنم! نمیدونستم چیکار کنم؟اجلوی  ...
12 خرداد 1392

بدون عنوان

رهای نازنین من چند شبی بود که نمیتونستی خوب بخوابی/همه چیزایی که به نظرم میرسید رو بررسی کردم اما به نتیجه نرسیدم!هر نیم ساعت بیدار میشدی وغر میزدی! پریروز با بابا ابی بردیمت پیش خانم دکتر وبعد از کلی سوال جواب خانم دکترنتیجه گرفت که از بس توی روز راه میری شب پاهات درد میگیره واز ضعف پا خوابت مختل میشه... عزیز دلم شبش با بابا ابی پاهات رو ماساژ دادیم ودیدیم بلههههههههههه با ماساژ راحت خوابیدی/حالا یکمی از روز رو به توصیه دکتر میذارمت توی کالسکه وکنار مامان که آشپزی میکنه وظرف میشوره سرکار علیه هم بازی وتماشا میکنی و....که کمتر راه بری! البته اینم بگم شیطون خانم از کالسکه هم اومدی بیرون/وبابایی مجبور شد راهت رو ببنده قربونت برم که ا...
1 خرداد 1392

وقتی مامان کوچیک بود...

دو روز آخر هفته که خونه مامانجون اینا میریم تا چند روز غر میزنی !آخه اونجا شلوغه وهمه حواس ها هم معطوف رها گلی.. عمو جونت هم از مشهد اومده وبرای رها گلی یه لباس سفید وکوتاه سوغاتی آورده/مبارکت باشه عزیز دلم. این هفته که رفتیم اصفهان میگفتن رهایی شبیه کوچیکی های مامان شده...البته خودم هم متوجه شده م خصوصا رنگ وفرم موهات! اول دایی جون حمید گفت وبعدش خاله اینا.... قربونت بشم /شبیه هرکی که هستی باش/فرقی نمیکنه /مهم اینه که اینهمه ماهییییییییی خدایا شکرت/
28 ارديبهشت 1392

گل گل خانوم

گل گل خانوم... روز 5شنبه من وتو با خاله فاطی وراضی و زهرا رفتیم اسباب بازی فروشی توی بزرگمهر وبرات بسته انواع توپ ها وحشرات و .....ستون تشخیص رنگ و اندازه رو خریدم .با یه سگ دانشجو! روز جمعه با قرار قبلی رفتیم توی باغ خاله زهره/خاله زهره تنها خاله مامانه!علی رغم جوونی 6 تا نوه قد ونیم قد شیطون وبلا داره که منو حداقل واسه مدتها از رفتن به باغشون منصرف کرد/اما رها خانوم گل درعین بازیگوشی آروم بود وجیغ وداد نمیکردی/خاله اینا توی باغ یه دونه لالایی هم داشتند وتوهم توش اساعتی خوابیدی.... خانم جون(مادربزرگ مامانه)کلی ازت تعریف کرد... پارسا(پسر دوم نرگس)5 ماهشه واز خودت 4 ماه کوچکتره اما ماشالا خیلی درشت بود /اما آخرش تو رهایی ودختری وظریفی...
2 ارديبهشت 1392

خانه پدری بابایی

رهای نازنینم این چند روز (ایام فاطمیه) خونه پدربزرگ بابایی  ده شب مراسم هست و پدرجون وبابایی وعمو اسماعیلت بیشترر کارهاشو انجام میدن /روز یکشنبه عمو جون شله زرد نذر داشت و بردیمت اونجا وتوهم اولش با تعجب همه جا رو دید میزدی و .... عزیز دلم خواستم بدونی این یه مراسمی هست که گفته میشه بیش از 80 ساله هرساله توی این خونه برگزار میشه.وشایدروزی خودت مدیریت مراسم رو بعهده بگیری! خونه پدربزرگ بابایی یه خونه است با بیش از صد سال قدمت که خیلی هم قشنگه وتو ناقلا هم با نگاههای معنا دارت مارو متوجه کردی که اینجایه خونه عادی نیست/ این هم عکسای خونه باباجون رها وبابایی خونه باباجون (شب اول مراسم) روز یکشنبه1392/1/12 بارون هم شدیدا می...
27 فروردين 1392

یه آلبوم کوچولو

خسته راه...اولین لحظه رویت رهاجون توسط بابایی استراحت پس از اولین حمام ( توسط خاله فاطی) هفت روزگی رها خانم ژست های موقع خوابت.... 39 روزگی توی راه اولین مسافرت(نمک آبرود) ...
24 فروردين 1392

بدون عنوان

با سلام رهای عزیزم اولین نوروزت مبارک باشه با یه تاخیر 9 ماهه دوباره اومدم اما همش تقصیر من نبود  یکم مشکلات فنی هم بود.به هر حال.... رهای نازنین ما7 ماه و27 روزه که اومده و دنیایی از شور وذوق وهیجان به من ,ما و زندگیمون هدیه کرده. رها جان عزیز دل مامان به این دنیا خوش اومدی؛ امیدوارم همواره در سلامتی وشادی و موفقیت باشی. از خداوند مهربون بخاطر این هدیه بی نظیری وبی همتایی که بهمون عطا کرد بینهایت سپاسگذارم ./   ...
17 فروردين 1392

بدون عنوان

دید وبازدیدهای عید ادامه داره و .....هرچند بروی خودم نمیارم امااغلب نگران خستگیها وبرهم خوردن زمان استراحت و...توهستم.اما ازطرفی هم وقتی میبینم هرجایی میریم با اشتیاق همه جا وهمه کس رو نگاه میکنی وذوق میکنی خوشحال میشم.الهی قربونت بشم هنوز بعد از 8 ماه وخرده ای هرکسی تورو میبینه میگه شبیه کیه؟ از بس که جذابی....(ماشالا)دیروز خونه خاله فاطی خانمی از فامیلای شوهرخاله بود که بهش گفته بود وای که دل من ضعفه واسه این رها خانم اما از باباش خجالت میکشم بغلش کنم!وبچه هاشون هم تورو دوره کرده بودند/حسنا وحامد وحدیث هم که حسابی باهات سرگرم بودن/نوید هم که دیگه نگو...هرجایی میریم نوید تورو بغل میکنه وراه میبره وباهات بازی میکنه و... 2 تا خاله هات مدام ...
10 فروردين 1392