رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

رها عشق مامان وبابا

عاشقانه برای رها

روزها تند وتند داره میگذره ودختر گلم بزرگتر ,خانومترو خوشگلتر وشیرینتر میشه... دیشب باهم بیرون بودیم.رهای قشنگم مثل همیشه ازخونه که زدیم بیرون ,وقتی نوید ومحمدامین و بقیه رودیدی دیگه از ذوق پردرآوردی و..... قربون دل مهربونت برم که اینهمه همه رو دوست داری,عزیز دلم عاشق این احساستم که دوست داری همه دورهم باشن وتوهم باشی وذوق کنی ولذت ببری و.... مامان گلی توهمه دنیای منی؛نمیدونی چقققققققققققققققققققققققدر دوست دارم و داشته ام وتا همیشه خواهم داشت./ کاش خدا روزهای باهم بودنمون رو ازمن نگیره...دوستت دارم ؛عاشقانه  
15 مرداد 1392

بدون عنوان

رهایی گل من نمودار تحرک وبهم ریزیهات خداروشکر شدیدا تصاعدیه (اونم با شیب تند)/خداروشکر که سلامتی وشاداب/عزیز دلم امیدوارم همیشه شاد باشی وپویا./   اولین سیزده بدر رها(چادگان اصفهان) اولین دیدار با زاینده رود (همراه بابا ابی ومامان)   رها آماده شده بره خونه نوید ببخشید جای عکس جامونده بود     ...
13 مرداد 1392

تولدت مبارک

رهای نازنین ما یکساله شد./ دیگه رها خوب راه میره,چند کلمه حرف میزنه,و.... رهای عزیزم: توهمه دنیای منی /تولدت مبارک . همراه با آسمانی ترین آرزوها برای به زمین آمدن فرشته کوچکم رها و یک دنیا عشق پیشکش تو بخاطر زیباترین روز دنیا که روز تولد توست... ...
12 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام رها خانم عزیز ما 4 تا دندوناشون باهم وردیفی بالا دراومد ومجموعش الان به 6 تا رسید./اما اجازه نمیده کسی اونارو ببینه و فعلا سکرته! آخر هفته نوید زنگ زد وهماهنگ کرد که با هم بریم آرایشگاه/از پیرایش کودک نوبت داشتیم ...اما چشمتون روز بد نبینه که رها گل ما یه لحظه آروم نبود... توی لپ تاپ جلوی روش کارتن پخش میشد وکلی هم عروسکهای خوشگل دور وبرش بود اما نمیذاشت دست به موهاش بزنند... خلاصه با کلی زجر آقای آرایشگر موهاشو کوتاه کرد.راستی گلدون خانوم ما راه افتاده وچند قدم میاد وکلی هم ذوق میکنیم هم خودش هم ما!   داریم رها خانوم رو سرگرم مینیم که راضی بشه بشینه روی صندلی عمو سلمونی کلاغ عروسکی رو گرفته بود جلوی رها واون .......
17 تير 1392

بازیگوشی

روز یکشنبه بابایی و من رها خانم گلمون رو بردیم مرکز بهداشت,مثل همیشه خانم شاهنظری با خوشرویی باهات حرف میزد /قد و وزنت عالی بود/ازم پرسید چی غیر از شیر میخوری و...؟ رها جون چند روزه که دستت رو به جایی میگیری و وایمیسی وکلی ذوق میکنی/عزیز دلم الان سر کارم ودلم برات تنگ شده/تقریبایاد گرفتی از تخت بیای پایین/ساعت وتلویزیون و پاینه و تلفن و اسم 5-6 تا از عروسکات روهم میشناسی ووقتی مامان میگه کو دنبالشون میگردی/عاشق کتابی وقفسه کتاب بابایی از دستت در امان نیست...خلاصه این روزا فکر کنم به اوج شیطنت وبازیگوشی رسیدی/ راستی مادر جون از مشهد برای رهایی تاپ وشلوارک + یه کلاه قرمز خوشگل اورده.. قربون رهایی برم که اینقدر ماهه/بلا وبازیگوش   ...
29 خرداد 1392

موقشنگ

عسل مامان با اون موهای خوشگلت... الان که توی ادارم دلم برات ضعف رفته ودوست دارم همین الان چند تابوس محکمت بکنم! عموجونت دیروز از قشم اومد وبرای رها خانم 2 تا عروسک آورده:اسب آبی ومیمون دیشب دختر دایی بابا(وحیده)بازم کلی باهات بازی کردو بغلت گرفته بود/زندایی سیما هم واسه موهات که دورنگی بسته بودم ذوق کرده بود/ چند روزیه بد غذا میخوری ومامان نگرانت شده/مامانجون میگه باز میخوای دندون دربیاری/بعد از تعطیلات سیزده بدر میبریمت پیش خانم دکتر تا باهاش مشورت کنیم/   ...
29 خرداد 1392

دیدار با عالی قاپو و....

برای اولین بار رهاجون رو بردیم میدون نقش جهان وعالی قاپو و مسجد امام ... هوای خوب وخنک دم دمای غروب و اصفهانم باشی دیگه حرف نداره... با دایی جون مجید همراه با نوید عزیز رها توفکره که چطور از اپن بیاد پایین وبره سراغ کابینتها ببینم ای تو چه خبره؟ دیدید بلاخره موفق شدم؟   ...
29 خرداد 1392

بدون عنوان

خداروشکر دونه های قرمز رنگ(سرخجه)خوب شدن/اما..... امیدوارم الان که میخونی تو هر سنی که هستی سالم وسرحال وپرانرژی باشی/عزیزم خوب غذا نمیخوری ومامان و حرص میدی/البته اصلا به زور متوسل نمیشم اما عذاب وجدان میگیرم ونگرانم که گشنه ات باشه! راستی رها خانم گوشواره ات هم یه دونه اش گم شده  یه ماهه کوچولو بود که گیره اش پیدا نشد.فدای سرت قربونت برم من. موهای خوشگلت هم بلند شده وباید بریم آرایشگاه /اما عکاسی رو بابا ابی هنوز موافقت نکرده ومیگه زوده!
28 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام رهاگلی ما سرخجه گرفته/از پریشب یه دونه های قرمزی زیر پوست لطیفت پیدا شد/مادر جون میگفتن گرمیه /دیروز که بردیمت بابابایی پیش خانم دکتر گفت شبه سرخجه است/اکثر علائمش مثل سرخجه است با یه فرقای جزیی... پس بگو اینهمه بیقراری و بی اشتهایی و....من همه رو گذاشته بودم پای دندونات.. خانم دکتر گفت از امروز عصر رو به بهبودیه/عزیز دل مامانی انشالا وقتی از سرکار برگشتم خوب خوب شده باشی./  راستی قربونت برم از دیروز موفق شدی چند ثانیه هم روی پاهات بدون اینکه دستت رو به جایی بگیری وایمیسی وخودت هم ذوق زده میشی...  
22 خرداد 1392