تاتا/تاتا
رها گلی خیلی دوست داری راه بیفتی...
مدام دستت رو به دیوار,مبل؛میز و...میگیری ومیری جلو/غافل بشم رفتی قفسه کتاب بابارو ریختی به هم/خونه بابا بزرگ که میریم دوتا دستت رو میگیرن وآروم راه میبرن که تمرین کنی/صبح ها که میذاریمت خونه مادرجون زودتر از اینکه باهات خداحافظی کنم بامن بای بای میکنی/الهی فدات بشم که اینهمه میفهمی/روز سه شنبه که رفتیم اصفهان بابا ابی نیومد.ومن ورهای عزیزم با تاکسی رفتیم دیگه نزدیکیهای صفه داشتی غر وغر و ورجه وورجه و...خلاصه خسته شده بودی که وقتی پیاده شدیم دایی جون مجید ووحید وراضی اومده بودن استقبالت و تو وقتی اونارو دیدی ........دست میزدی /ذوق میکردی و کلی خوشحال شدی و اونا هم دیگه ...منم که طبق معمول از وقتی مامان رها شدم کسی تحویلم نمیگیره !عزیزم حواس همه به توست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی