رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

رها عشق مامان وبابا

اوج بازیگوشی

سلام /مدتیه مامان نتونسته به وب رها گلی سر بزنه/مسافرت شیراز وبعدش سرماخوردگی وحشتناک و.... انشالا جبران میکنم/عکسای شیراز رها رو هم میذارم تاببینید دخترم چه میکرد توی حافظیه و..... ماشالا خیلی جنب وجوش داره/قربونش برم از بس تحرک داره همه میگن به همین خاطر اینقدر ریزه میزه است!اما خودم نگرانش میشم تا میشنوم.. این عکسا مال ساعت 12 شبه/واسه رها خانوم انگار صبح اول وقته!     دست میزنه,میرقصه     الهی من فدات بشم/قربون شکل ماهتم برم. ...
7 مهر 1392

ملوسک/عروسک

عزیزم دیروز عصر طبق قرار قبلی و البته علی رغم میل بابایی رفتیم عکاسی/بابا ابی از عکاسی خاطره خوبی نداره چون سری قبل که رفتیم اونی نشد که فکرمیکرد/اما من برام مهم نیست که عکسات عالی نشد ومهم اینه که ازت تو هر مرحله ای عکس داشته باشیم البته خودم مدام ازت عکس میگیرم اما عکسی که عکاس بگیره یه چیز دیگه است...خلاصه رفتیم باهم وطبق معمول خانم عکاس هم عاشقت شده بود اما سرکار علیه رو مگه میشد بخندونی؟!!!! اونقدر جدی بودی که نگوووووو هرجایی که میریم همه عاشق رهایی میشن  پریروز توی مجتمع کوثر خانمه بهت میگفت خاله قربونت برم با اون کفشای عروسکیت/یه خانمی هم گفت تو عروسکی اینقدر کوچولو ونازی یا ملوسک؟ مغازه داره رو بگو بابا داشت ازش قیمت دستبن...
26 شهريور 1392

بدون عنوان

رهای نازنین داره تلاش میکنه صحبت کنه/الهی قربونت بشم دائم داری حرف میزنی اما هنوز بیشترش نامفهومه/دیگه بابا ومامان وعمو وآب ونون واینا رو واضح وبجا بکار میبری/نوید رو میگی ن ن و....گاهی هم یه کلمه از بین حرفای مارو واصح میگی اما دیگه تکرار نمیکنی/ روز جمعه خونه مامانجون رفتی سرکابینت وهاون دستی رو آوردی بیرون مامانجون گفت قربونت برم این سنگینه و بعدش یه دفعه گفتی سنگینه و ما کلی ذوق کردیم اما دیگه هرچی بهت گفتیم بگو نگفتی! راستی پنجشنبه شب خانوم جون(مادربزرگ مامان)شام دعوتمون کرده بودتوی باغ خاله زهره اینا/خیلی بهت خوش گذشت و پارسا کوچولو (4 ماه ازرها گلم کوچیکتره)سوژه خوبی برات بود.. مامانجون به مناسبت روز دختر واسه رهایی یه ژاکت سفید...
24 شهريور 1392

مسافر کوچولو

رها گلی یه مسافرت کوچولو داشتی به چادگان و خیلی هم بهت خوش گذشت... قربونت برم اونجا تا دلت خواست بازی و جنب وجوش ورقص و هرکاری دلت خواست کردی...  اینم چند تا عکس از گل گل خانوم ما     اونجا از عصرتقریبا سرد بود     رها خانوم داره آش رشته میخوره(نوش جونت عزیزم)             بد آموزی         اینم نتیجه اش         شما خودتم شکل گلی خانمی             ...
19 شهريور 1392

روز دختر

روز دختر بر همه دخترای گل ونازنین مبارک.یه تبریک مخصوص هم رها خانم به دخترخاله های گلش میگه همراه با آرزوی سلامتی.روزتون مبارک فرشته های نازنین...... اینم چند تاعکس از شیرین کاریای جیگر ما:(اینا فقط نمونه است چون لحظاتی که فاجعه می آفرینه اغلبش از شانس بد ما دوربین دم دست نیست) داره قوری واسباب بازیارومیریزه توی لباسشویی       لباساشو ازتوی لباسشویی درمیاره.... بچه های نسل امروز و...خط  ونشون   جاشمعی وسوئیچ ماشینو ووسایل کابینت و... ...
19 شهريور 1392

تویی تو همه کسم

رها گلی قربونت برم خداروشکر بهتری /اما لاغر شدی عزیزم. انشالا که هیچوقت هیچ بچه ای مریض نباشه/دختر گلم موهات بلند شده وباید بریم آرایشگاه البته اگه بابایی رضایت بده/اون عاشق موهاته ومیخواد بلند بشن.اما مامان دوست داره یکم جلوش کوتاه وگرد بشه وبعدشم بریم عکاسی. خوشگلم دیگه واضح میگی مامان,بابا,دوووووووووغ,ن ن(یعنی نوید),داج(دایی جون)......... دوست داریم یه عالمههههههههههه./ خدایا بخاطرداشتن رها ازت یه دنیا ممنونم/   اینا عکسای تولد کوچیکیه که واسه رها خانوم خونه مادرجون گرفیتم.(گلم اینجاتب داشتی وبیحال...)     عزیزدلم لپات قرمزه از تب   درحال مطالعه !   غذایی که پختی رو بچ...
9 شهريور 1392

عسل بیحال من....

دختر نازنینم چند روزه که تب داره اونم بدجور.... پنج شنبه بعدازظهر رفتیم مراسم سالگرد خانم صانعی و از فردا صبحش رها بیحال بود ویواش یواش تب کرد ... خانم دکترگفت احتمال 90% ویروس سرماخوردگی باعث تب شده ودارو داد فعلا.کاش من بجای اون مریض بودم رهاجونم توی تب میسوخت ودوباره کلی لاغر شد. عزیزم این 3-4 روز کسل وبیحوصله ای و غر میزنی و...بهونه میگیری وخلاصه مریضی/من وبابا هم انگار باهات مریض شدیم/ انشالا از امروز دیگه خوب باشی.وماهم خوب بشیم الهی مامان فدات بشه .بمیرم که اذیت شدی وخواب وخوراکت هم بهم ریخته... دعا کنید رهای عزیزم زودتر خوب بشه وشادمان.
4 شهريور 1392

خوشگلکم یکساله شده

اینم چند تااز عکسای تولد کوچولو خونه مامانجون اینا(بخاطر تداخل شبهای قدر نشد تولد بگیریم.انشالا سال بعد)                      نویدجون    بابا ابی    مامانجون وبابابزرگه   دایی جون وحید   دایی جون مجید   ...
30 مرداد 1392

شکلات

رهاجون ما کاری با یه دونه دنت شکلاتی کاری کردی کارستان! صحنه هایی که خلق شد واییییییییی.......دیدنی بود.......با اینکه مامان کمی هم عصبانی شده بود نمیتونست جلوی خنده هاشو بگیره متاسفانه عکسایی که گرفتم باز نمیشن/حالا تلاش میکنم ببینم میه یا نه عزیزکم توخودت شکلاتی خانمی/قربونت برم باهمه شیطنتات
26 مرداد 1392

رها =جیگر بابا

عزیز دلم از پنجشنبه شب تا شنبه که تعطیلی عید فطربود حال خوبی نداشتی.. عسلک ما دوباره داری دندون درمیاری و خیلی اذیت میشی/خوابت مختل شده وغذا هم که هیچی... چون خواب وخوراکت کم شده کلافه ای/کاش مرواریددندونت زود دربیاد و راحت بشی گل گل خانوم. راستی بابا میگه اسم وب رها رو عوض کن وبذار (رها جیگر) منم گفتم چشم انشالا./ پنجشنبه شب مهمونی بودیم خونه فروزنده دختر خاله بابایی ورها خانوم با سپهر وامیرحسین وفاطمه حسابی بازی کرد.رها گلی تبلیغای دوغ ونوشابه ودلستر رو که نشون میده بلند میگی دووووووووووووووغ/وراستی عاشق دوغی /مثل بابا ابی که وقتی از بیرون میاد خونه میره جلوی کولر و...توهم وایمیسی جلوی کولر ودستت رو میگیری بالا تا خنک بشی.قربون...
20 مرداد 1392