کودکانه برای رها
رهای عزیزم پنج شنبه 15 ماهه شدی/با هم رفتیم مرکز بهداشت برای چک کردن قد و وزن و.....وقتی خانم شاهنظری داشت وزنت میکرد و...گریه کردی وانگار ترسیده بودی و اومدی بغل مامان!اما بعدش که باهات حرف زد و....شروع کردی دور اتاقش گشتی زدی وتا با من صحبت میکرد عروسکای اونجارو برداشته بودی وبهم نشون میدادی....
وقتی شنلت رو پوشوندم که بریم باهاش بابای کردی وبوس هم فرستادی وخ شاهنظری رو میگی ذوقی برات کرده بود که بیا وببین/راستی خداروشکر همه پارامترات خوب بود/وگفت که من خیلی لاغر شدم وباید به خودم بیشتر برسم و....
بعدش رفتیم اصفهان خونه مامانجون اینا/خاله ها هم اومدن وتا دیشب (شنبه)هم با اصرار مامانجون ایناو موندیم ومامان هم دیروز رو مرخصی گرفت/خیلی خوش گذشت .
حرفای جدید ره:
پاطی=فاطی(اشاره به خاله فاطی)
مغ=مرغ (توی کتابت نشون میدی ومیگی)
دم=دمپایی
ماسسس=ماست
داااجو=دایی جون
مج=مجید
تاب=کتاب
اوتاد=افتاد
و....بقیه اشم الان یادم نیست/اما خداروشکر حرف زدنت خیلی بیبشتر وبهتر شده/عزیزم دوست دارم /قربونت برم/خیلی خیلیییییییی ماهی.