بدون عنوان
رهای نازنین داره تلاش میکنه صحبت کنه/الهی قربونت بشم دائم داری حرف میزنی اما هنوز بیشترش نامفهومه/دیگه بابا ومامان وعمو وآب ونون واینا رو واضح وبجا بکار میبری/نوید رو میگی ن ن و....گاهی هم یه کلمه از بین حرفای مارو واصح میگی اما دیگه تکرار نمیکنی/ روز جمعه خونه مامانجون رفتی سرکابینت وهاون دستی رو آوردی بیرون مامانجون گفت قربونت برم این سنگینه و بعدش یه دفعه گفتی سنگینه و ما کلی ذوق کردیم اما دیگه هرچی بهت گفتیم بگو نگفتی! راستی پنجشنبه شب خانوم جون(مادربزرگ مامان)شام دعوتمون کرده بودتوی باغ خاله زهره اینا/خیلی بهت خوش گذشت و پارسا کوچولو (4 ماه ازرها گلم کوچیکتره)سوژه خوبی برات بود.. مامانجون به مناسبت روز دختر واسه رهایی یه ژاکت سفید...
نویسنده :
مامان رها
11:24