بدون عنوان

رها خانوم ما ماشالا هر روز حرف زدنش بهتر میشه/با حراش همه ما رو سوپرایز میکنه!عمو جون بهش یاد داده میگیم با دوستان ؟رها میگه:مروت وما میپرسیم:با دشمنان؟با کشش خاصی جواب میده:مدددددددددددددددددارااااااااااااا

ورو جک دیروز وقتی داشتم با خودم میگفتم وای باز چی درست کنم واسه ناهار فردا؟یهو گفت مامی میگو بپز و من هنگ کرده بودم که چطور اسم میگو  یادش مونده!!!

شعرهای کتاباشو هم میخونیم جواب میده وادامه اش رو میگه خیلی هم قشنگ وبجا!وای قربونت برم خیلی ماهی.

کتاب "روز داداشی" وحسنی باباش یه باغ داره/ حسن کچل وسه بزغاله/گربه من نازنازیه/موش موشی ومامان مهربون من کجایی؟ رو از همه بیشتر دوست داره/

جمعه خونه مامانجون اینا داشتیم آماده میشدیم بریم جشن عقد فاطمه(دختر دایی مامان) که دیدم صدای مامانم که ذوق زده شده وداره رها رو بوسه بارون میکنه میاد بعدش مامانم گفت وقتی رها دید لباس جدید پوشیدم اومد ودست زد به لباسم وگفت مامانجون مبارک باشه!!!این یعنی شعور درحد تیم ملی

یه کار بامزه دیگه اش اینه:اگه من یا بابا ابی میخ تلویزیون بشیم میره وبا دکمه پاور خاموشش میکنه وبعد با شیطنت خاصی میگه خاموش شد ودستش رو به حالت توفکر رفتن میذاره زیر چونه اش ....واونجاست که من وبابا ابی میزنیم زیر خنده....

شبها هم واسه اینکه نخوابه هر ترفندی میزنه:یه بار میگه مامان آب میخواد!بهش میدم میگم حالا بریم باهم بخوابیم میاد ودوباره فکراشو میکنه واینبار میگه :دنت میخواد/دوباره میریم وبهش میدم و....دست آخر باید اسم همه کوچولوهای فامیل خودم وابی رو(به قول خودش نی نی ها)رو ردیف کنم وبگم اینا همه خوابیدند ورها هم باید دیگه بخوابه تا شاید کوتاه بیاد!